کیارشکیارش، تا این لحظه: 16 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

روزهای خوب کودکی

کیارش و درس های جدید

کیارش همچنان میره مهدکودک .توی این روزها سوره کوثر رو یاد گرفته.یک شعر جدید برامون می خونه (صبح که از خواب پا می شم .....)به دو صورت مختلف .زبان رو در حد مکالمه یاد گرفته .کلاس کشاورزی رو در حد کاشتن دونه توی گلدون بهشون یاد دادن .که منم برای اینکه کیارش معنیشو کاملا درک کنه چند تا لوبیا براش گذاشتم توی آب تا ریشه بزنه و توی گلدون بکاریم .اینم عکس لوبیاها و گلدون حالا ته گلدون سوراخ نبود کیارش گفت زیرشو سوراخ کنیم گفت مامان اگه زیرشو سوراخ نکنی گل ها خفه می شن.حالا منتظرم کیارش از مهدکودک بیاد تا لوبیاهاشو بکاریم. ...
22 آبان 1391

کیارش و یک شعر جدید

دیشب کیارش داشت شعر جدیدی که توی مهدکودک یاد گرفته بود برام می خوند : کی به ما دست داده دعا کنیم    خدا داده ،خدا داده کی به ما پا داده راه بریم          خدا داده،خدا داده . . کی به ما مو داده  ،یه کمی مکث کرد و نگاهی به من کرد بقیه شعرو این جوری ادامه داد: کی به ما مو داده تا توی کلیپس بذاریم       خداداده ،خدا داده کی به ما نوشابه داده تا بخوریم             خداداده،خدا داده امان از دست این شاعر کوچولو.... ...
16 آبان 1391

کیارش و پاییز

سلام ما اومدیم .کیارش این روزها میره مهدکودک و چیزهای جدید یاد می گیره .سوره توحید وناس رو می خونه .چند تا شعر جدید هم یادگرفته که توی خونه راه میره و زمزمه می کنه .بعضی روزها که دوست نداره بره مهدکدودک به من می گه مامان خانم معلم گفته منو فردا نبر .خلاصه با بهره گیری از خانم معلم حرفهاشو به ما تحمیل می کنه . خیلی منتظره که فصل پاییز تموم بشه و زمستون بیاد تا برف بباره  و آدم برفی درست کنه. شب ها ساعت 9 می خوابه تا صبح زود بتونه بیدار شه و بره مهدکودک. خلاصه اینکه با کوتاهتر شدن روزها انگار ما هم وقت کم میاریم .الان نشستم تو اتاق کیارش و کیارش وطاها دارن با هم بازی می کنن. یه چیز دیگه که کیارش به من می گه وقتی چیزی می خواد وبراش نمی خر...
7 آبان 1391
1